☺tina☻خوش اومــــــــدین

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 20679
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 56
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




ستاد مبارزه با فتنه ی پ ن پ:-)

  (ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)

به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم

 

..........................................................................................................................................
به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم.
.......................................................................................................................................................
رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت
 
 .......................................................................................................................................................
رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه
(گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها)

.......................................................................................................................................................

ميخوام مسواك بزنم

مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟

ميگم بله مامان جون..

ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟

ميگم بله مامان جان..

ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی

منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون
..........................................................................................................................................................................
بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین
(ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)

.................................................................................................................................

رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟ گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد. يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
(ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر)
.....................................................................................................................................

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟میگم نون باشه بقیش مهم نیس

 ........................................................................................................................................
از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟
 ...........................................................................................................................................
به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن
من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم
_ 
..................................................................................................................................................
ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟
میگه گشنته ؟چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه
(ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ)
 ............................................................................................................................................................
نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟ بچه هه به اذن خداوند میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم
(واحد نفوذی پ نه پ)
........................................................................................................................................................
رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید

فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟

گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید

(ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگسازی به جای حاضر جوابی)

......................................................................................................................................................
رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین
(کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)

.................................................................................................................................................

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل
(ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)

نويسنده: تينا تاريخ: یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اعتراف کنید

 

 

سلام به همه ی دوستای خوبم

 

امروز به یه مطلب باحال برخوردم که گفتم واسه شما هم بذارمش

 

چندتا اعتراف جالب و خنده دار

 

من که از خوندنش خیلی لذت بردم و کلی خندیدم

 

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 شما هم اعتراف خودتون رو در قسمت نظرات بنویسید

شما هم اعتـــــــرافـــــــــــ کـــــــنـــــــیــــــد

مرسی

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
.
.
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون  زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
.
.
.
اعتراف می‌کنم سر فینال جام جهانی‌ تا لحظه‌ای که اسپانیا گل زد فکر می‌کردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی‌، گل هم که زد کلی‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
.
.
.
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
.
.
.
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
:D با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
:l گفتم تسلیت میگم
.
.
.
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
.
.
.
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

.

اعتراف میکنمیه بار با یه خانومی تو اتوبوس داشتم صحبت می کردم و اون همه ش از خوبی های دایی و زنداییش می گفت و خاطراتی که ازشون داشت و اینا … منم بعد از یه سکوت طولانی اومدم برای خالی نبودن عریضه یه چیزی بگم. گفتم حالا این زندایی ت مجرده یا ازدواج کرده؟

 

 حالا نوبت شماست که اعتراف کنین...

 

 .

 .

 

اعتراف کن دیگه

نويسنده: تينا تاريخ: چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چقدر بزرگ شده است!

 پسرک گرسنه اش است، به طرف یخچال می رود،
 در یخچال را باز می کند...
 عرق شرم بر پیشانی پدر می نشیند
 پسرک این را می داند،
 دست می برد بطری آب را بر می دارد
 کمی آب در لیوان می ریزد...
 صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه ام بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولویش چقدر بزرگ شده است.


 

نويسنده: تينا تاريخ: یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من رسیدم

 

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که ان هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

 

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم

 میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه



نويسنده: تينا تاريخ: یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آیا میدانید؟؟؟؟؟؟؟؟

 

آیا میدانید شن خیس از شن از شن خشک سبک تر است؟

آیا میدانید کهکشان راه شیری بیش از صد میلیارد ستاره دارد؟

آیا میدانید اگر زنی به کور رنگی مبتلا باشد فرزند پسر او کور رنگ میشود؟

آیا میدانید پرواز با کایت یک ورزش حرفه ای در تایلند است؟

آیا میدانید ایران دومین تولید کننده ی انجیر در جهان است؟

آیا میدانید زرافه میتواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند؟

آیا میدانید خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می ایستد حدود سه متر است؟

آیا میدانید بلندی شتر مرغ به دو متر و نیم و وزنش به 90 کیلو میرسد؟

آیا میدانید قلب میگوها در سرشان قرار دارد؟

آیا میدانید اروپا تنها قاره ی بدون صحراست؟

آیا میدانید وزن مجسمه ی آزادی در امریکابیش از225 تن است؟

آیا میدانید آلبرت انیشتین هرگز نمیتوانست رانندگی کند؟

آیا میدانید قدیمی ترین فسیل سوسک مربوط به 280میلیون سال پیش است؟

آیا میدانید متوسط کوه یخی 20.000.000 تن است؟

آیا میدانید درب بطری باز کن در سال 1890 اختراع شد؟

آیا میدانید هر عنکبوت تار مخصوص به خود دارد و تارهای آنها هرگز شبیه به هم نیست؟

آیا میدانید زنبور عسل میتواند نور فرابنفش را ببیند؟

آیا میدانید کمترین سوخت و ساز بدن حیوانات متعلق به نهنگ است؟

 

نويسنده: تينا تاريخ: یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

سلام دوست عزیزم از این که وبلاگ منو انتخاب کردی تشکر میکنم و امیدوارم لحظات خوبی رو اینجا داشته باشید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to tinajoon.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com